loading...
آخرین نبرد
محمد افسر بازدید : 18 سه شنبه 1393/09/04 نظرات (0)

 

مرحوم مجلسی در جلد 52 بحارالانوار، ص 252 از «اربعینِ» حافظ ابونعیم، حدیثی را از قول امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند:
«آغاز ظهور او از مشرق است، زمانی که پیش آمد، ‌سفیانی خروج می کند.»
پر واضح است که ظهور نه از ایران، بلکه از «مکه» است و عموم علما و روایات متواتر بر آن مهر تأیید می زنند.
به عبارت دیگر و به قول جناب شیخ علی کورانی، جنبش سفیانی،‌ صرفاً واکنشی است جهت رویارویی با موج فزاینده «نهضت اسلامی» که زمینه ساز مقدمه قیام آن حضرت می باشد. (10)
روایات، ایرانیان، اهل «قم» و پیروان اهل بیت (علیهم السلام) را به عنوان یاران قائم (علیه السلام)، بازگوکنندگان مظلومیّت اهل بیت و رعایت کنندگان حقوق آنان معرفی کرده و از همین روست که ائمه (علیهم السلام) برای ایشان دست به دعا برمی دارند:
«خداوندا آنان را از شرّ هر فتنه ای نگه دار و از هر گزندی نجات بخش.» (11)
کشتار مردم «عراق» توسط سپاه سفیانی در ماه ذی حجّه اتفاق می افتد. این ماه، ششمین ماه خروج سفیانی است. از این پس افول و سقوط سفیانی آغاز می شود.
به استناد روایات،‌ سلسله نشانه های حتمیّه از ماه رجب آغاز شده و تا ماه محرم (ششمین ماه) که خروج حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از مکه آغاز می شود، تداوم می یابد.
در واقع شدن خروج سفیانی از «شام» و یمانی از «یمن» و سیّد خراسانی از ایران در یک مقطع زمانی تردیدی نیست. یمنی بر حق است و با خروج خود از «جنوب حجاز»، زمینه را برا ی حرکت امام مهیّا می سازد. یمنی برای دیدار امام (علیه السلام) می شتابد و پس از قیام امام (علیه السلام) از «مدینه» با امام همراهی کرده و به سوی «کوفه» می شتابد.
جابربن عبدالله انصاری از رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کلامی منسوب به آن حضرت، زمان استقبال از هیئت های یمنی فرموده اند:
«... (یمنی ها) مردمانی رقیق القلبند. ایمانشان استوار است و منصور از آنان، همراه با هفتاد هزار نفر خروج می کند. او جانشین مرا یاری می دهد و جانشین وصیّ مرا نیز یاری می دهد.» (12)
خروج یمانی را یکی از نشانه های حتمی قبل از ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته اند.
به استناد روایات، خروج او نزدیک زمان ظهور حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و از «یمن» اتفاق می افتد.
شیخ طوسی در «الغیبه» و همچنین نعمانی از قول امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند:
«هنگامی که پرچم های سیاه از خراسان به راه افتاد،‌ به سویش بشتابید؛ ولو با سینه خیز رفتن از روی برف ها باشد که صاحبان آن پرچم ها، طرفداران حق هستند، آنها حق را مطالبه می کنند، به آنها داده نمی شود،‌ نبرد می کنند و پیروز می شوند، آنچه می خواستند به آنها داده می شود؛ ولی آنها دیگر نمی پذیرند. گویی با چشم خود می بینم که شمشیرها را بر خود حمایل کرده اند و پیش می تازند تا پرچم ها را به مهدی [قائم (علیه السلام)] تسلیم نمایند. آگاه باش که آنها یاران مهدی هستند و زمینه سلطنت او را فراهم می سازند، دل های آنها چون قطعات آهن است. هنگامی که پرچم های سیاه را مشاهده کردید که از سوی مشرق به حرکت درآمده، فارسیان را گرامی بدارید که دولت ما در میان آنهاست.» (13)
با نزدیک شدن موکب امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که پس از قیام از «مکه» خارج شده و از طریق «مدینه» راهی «کوفه» شده اند، سیّد خراسانی و سپاهیانش با حضرت بقیه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیعت می کنند. (14)
با سرکوب شدن لشکر سفیانی مردم سر در پی جستن امام (علیه السلام) می گذارند و خود را برای استقبال از ایشان مهیّا می سازند. سپاهیان امام را عموماً ایرانیان، یمنی ها و عراقی ها (بیشتر اهل بصره) تشکیل می دهند و به استناد برخی روایات،‌ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، وزرا و مشاورانی ایرانی یا ایرانی تبار نیز در خدمت خود دارند و چنان که قبلاً ذکر شد، یاران خاصّ ایشان نیز برخی یا ایرانی اند یا ایرانی تبار.
سفیانی لشکریان خود را برای حفظ پاره ای از متصرّفات در «دمشق» و «فلسطین» عقب می کشد و در وضعیت دفاعی می ماند تا آن روز که امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پس از استقرار در «کوفه» و دفع اشرار «عراق» برای دفع شرّ سفیانی و تصرّف «بیت المقدس» سپاهیانش را راهی این مناطق کند.
از قول حضرت امام باقر (علیه السلام) نقل است:
«فتنه سفیانی تنها به اندازه زمان بارداری یک زن، یعنی نُه ماه است. ان شاءالله تعالی بیشتر نخواهد بود.» (15)
از شیخ طوسی در کتاب «امالی» و شیخ صدوق در «معانی الاخبار»درباره آخرین رویارویی آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آل ابوسفیان آمده است:
«ما و خاندان ابوسفیان دو خاندانیم که در مورد خداوند، با هم به دشمنی و ستیز پرداختیم. ما خداوند را تصدیق کردیم و گفتیم راست و درست است؛ اما آنها خدا را تکذیب کردند؛‌ ابوسفیان با رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به جنگ پرداخت و معاویه با علیّ‌ بن ابی طالب (علیه السلام) و یزید با حسین بن علی (علیه السلام) و سفیانی با قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به نبرد خواهد پرداخت.» (16)
و ما اعلام می داریم، ایرانیان به اذن الله در تبعیّت از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اولین ضربه مهلک را به سفیانی می زنند تا با تأسی به خاندان رسالت با آل ابوسفیان و منکران و تکذیب کنندگان جنگیده باشند و سپس با آن حضرت، او را در «شام» سرنگون ساخته و به دَرَک واصل کنند. با حذف این مزاحم و مانع بزرگ، پایه های «دولت کریمه امام (علیه السلام)» استقرار می یابد و به تدریج همه پهنه خاک خدا را فرا می گیرد. ان شاءالله
جناب شیخ علی کورانی در چاپ جدید از کتاب «عصر ظهور»، ص 227، روایتی را از قول رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورده اند:
«درفش های سیاه از خراسان بیرون آیند که چیزی جلودارشان نیست یا در (ایلیا) قدس به اهتزاز درآیند.» (17)
سیّد خراسانی و سپاهیانش نزدیک «بصره» با حضرت ملاقات و با ایشان بیعت می کنند. حضرت امام (علیه السلام) پس از شکست سفیانی، وارد «عراق» می شوند. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرمایند:
«گویی او را می بینم که در نزدیکی «نجف» (کوفه) از «وادی السّلام» عبور کرده به سوی «مسجد سهله» پیش می رود؛ در حالی که زره رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به تن دارد و بر اسب سبز رنگی سوار است که رنگش سبز متمایل به مشکی است و در پاهای آن سفیدی درخشانی است که برق می زند و پیشانی سفیدی دارد که همگان برق آن را می بینند.» (18)
شورش های «عراق» به سرعت فروکش کرده و به دست امام خاتمه می یابد. «مسجد کوفه» به عنوان مرکز حکومت و دارالاماره انتخاب می شود.
درباره فرجام کار سفیانی به نقل از امام باقر (علیه السلام) آمده است:
«به سفیانی خبر می رسد که حضرت (قائم) به سوی او عزیمت نموده، با سپاهیانش به سوی آن حضرت حرکت می کند و تقاضای دیدار می نماید. حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حجت را بر او تمام می کند، او تسلیم شده و بیعت می کند. چون به سوی سپاهیانش برمی گردد، آنها او را سرزنش می کنند. پس بیعت را شکسته،‌ آماده نبرد می شود و حضرت آنها را شکست می دهد...» (19)
حضرت در کنار «دریاچه طبریّه» و زیر درختی که شاخه هایش بر روی دریاچه، بال گشوده، سر او را می برد و سپس «شام» را تحت تصرّف خود درمی آورد. (20)
سقوط حاکمیّت سفیانی و کشته شدن او به دست حضرت صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رهگشای حرکت سپاهیان به سوی «قدس» و آزاد سازی «بیت المقدّس» نیز هست.
در مسیر شام تا قدس، «تابوت سکینه» به دست امام از دریاچه طبریّه خارج شده و در بیت المقدس در معرض تماشای جمله بنی اسرائیل گذاشته می شود.
برانگیخته شدن و بازگشت اصحاب کهف و پیوستن ‌آنها به حضرت صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نزول اجلال حضرت عیسی (علیه السلام) نیز در همین مقطع رخ می دهد.
آنگاه حضرت عیسی (علیه السلام) به بیت المقدس برمی گردد.
«چون روز جمعه فرا رسد و نماز برپا گردد،‌ عیسی بن مریم (علیه السلام) در آن ساعت از آسمان فرود آید؛ در حالی که لباس سرخ بر تن دارد و از سر او قطره های عرق چون روغن می ریزد. او مردی زیبا و خوش اندام و شبیه ترین مردم به حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. به سوی مهدی (علیه السلام) می آید و با او مصاحفه می کند و به او نوید پیروزی می دهد. مهدی (علیه السلام) به او می گوید:
ای روح الله جلو بایست و با مردم نماز بخوان! عیسی (علیه السلام) می گوید: ای فرزند پیامبر نماز برای تو برقرار شده است. حضرت عیسی (علیه السلام) اذان می گوید و پشت سر مهدی نماز می گذارد.» (21)
برخی روایات محلّ فرود حضرت عیسی (علیه السلام) را بر دروازه «دمشق» ذکر کرده اند. به هر صورت، حضرت عیسی (علیه السلام) با نزول اجلال به ایفای بزرگ ترین نقش تاریخی خود نائل می شوند.
برخلاف تصوّر فِرَق مختلف مسیحی، حضرت عیسی (علیه السلام) برای تأسیس دولت جهانی به زمین برنمی گردند.
حکمت غایی صعود حضرت به آسمان و طولانی شدن عمرشان را از اسرار خدای حکیم است؛ اما دریافت این حقیر آن است که عمر طولانی این عالی جناب به منظور:
* هدایت مسیحیان به سوی اسلام؛
* در هم شکستن اتحاد و ائتلاف صلیب و صهیون که علیه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اتفاق می افتد؛
* همراهی و هم نشینی با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در تثبیت حکومت جهانی مستضعفان؛
* و بالاخره تجربه مرگ پس از حیاتی طولانی می باشد.
خداوند وعده تأسیس حکومت جهانی و تعمیم دین جهانی پیامبر آخرالزّمان، محمد بن عبدالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به آن پیامبر داده که از طریق آخرین وصیّ ایشان محقّق می شود.
وعده «مُلک عظیم خداوندی» تنها به صاحب کامل ترین دین و کتاب آسمانی، یعنی محمد و آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده شده است.
این مُلک عظیم به نام بنی اسماعیل رقم خورده است؛ در حالی که حضرت عیسی (علیه السلام) آخرین نبی از بنی اسرائیلند و بعد از ایشان نبوت و رسالت به شاخه بنی اسماعیل از فرزندان حضرت ابراهیم (علیه السلام) منتقل شد.
پس از آزاد سازی «قدس» و شکست غربیان، «روم» نیز فتح می شود و آنان به دست مبارک حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اسلام می آورند.
در گوشه گوشه جهان، مسجد برپا می شود و بانگ اذان در آسمان اقصا نقاط عالم، طنین افکن می شود.
روایتی از قول امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است که می فرمایند:
«آنگاه [امام] متوجه اقطار و اکناف جهان می شود، هیچ شهری نمی ماند از شهرهایی که [ذوالقرنین] وارد شده، جز اینکه در آن گام نهاده، آن را اصلاح می کند. هیچ کافری بر کفر خود نمی ماند، جز اینکه به دست او هلاک می شود. خداوند به دست او دل های مسلمانان را تسکین می بخشد.» (22) ان شاءالله.

پی نوشت ها :

1. الغیبه نعمانی، ص 187.
2. سفیانی و نشانه های ظهور، ص 138.
3. روضه کافی، صص 295، 451.
4. سفیانی و نشانه های ظهور، ص 137.
5. شش ماه پایانی، ص 127.
6. الغیبه نعمانی، ص 187؛ یوم الخلاص، ص 698؛ الممهّدون للمهدی (علیه السلام)، ص 112.
7. غیبت شیخ طوسی، ص 273.
8. بحارالانوار، ج 53، ص 175.
9. الفتن ابن حماد، ص 86.
10. عصر ظهور، ترجمه عباس جلالی، 1371، ص 234.
11. بحارالانوار، ج 60، ص 218؛ عصر ظهور، ص 243.
12. غیبت نعمانی، ص 25؛ سفیانی و نشانه های ظهور،‌ ص 69.
13. غیبت شیخ طوسی، ص 262؛ غیبت نعمانی، ص 156.
14. عصر ظهور، چاپ جدید، ص 234؛ بحارالانوار، ج 52، ص 217.
15. سفیانی و نشانه های ظهور، ‌ص 130.
16. همان، ص 135.
17. سنن ترمذی، ج 3، ص 362.
18. منتخب الاثر، ص 519.
19. الزام النّاصب، ج2 ، ص 221.
20. بشاره الاسلام، صص 46 و 192.
21. الزام الناصب، ‌ص 212.
22. همان، ص 228.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، ج 1، تهران: موعود عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دوم
محمد افسر بازدید : 19 سه شنبه 1393/09/04 نظرات (0)

شیخ طوسی در «الغیبه» و همچنین نعمانی از قول امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند:
«هنگامی که پرچم های سیاه از خراسان به راه افتاد،‌ به سویش بشتابید؛ ولو با سینه خیز رفتن از روی برف ها باشد که صاحبان آن پرچم ها، طرفداران حق هستند، آنها حق را مطالبه می کنند، به آنها داده نمی شود،‌ نبرد می کنند و پیروز می شوند، آنچه می خواستند به آنها داده می شود؛ ولی آنها دیگر نمی پذیرند. گویی با چشم خود می بینم که شمشیرها را بر خود حمایل کرده اند و پیش می تازند تا پرچم ها را به مهدی [قائم (علیه السلام)] تسلیم نمایند. آگاه باش که آنها یاران مهدی هستند و زمینه سلطنت او را فراهم می سازند، دل های آنها چون قطعات آهن است. هنگامی که پرچم های سیاه را مشاهده کردید که از سوی مشرق به حرکت درآمده، فارسیان را گرامی بدارید که دولت ما در میان آنهاست.» (13)
با نزدیک شدن موکب امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که پس از قیام از «مکه» خارج شده و از طریق «مدینه» راهی «کوفه» شده اند، سیّد خراسانی و سپاهیانش با حضرت بقیه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیعت می کنند. (14)
با سرکوب شدن لشکر سفیانی مردم سر در پی جستن امام (علیه السلام) می گذارند و خود را برای استقبال از ایشان مهیّا می سازند. سپاهیان امام را عموماً ایرانیان، یمنی ها و عراقی ها (بیشتر اهل بصره) تشکیل می دهند و به استناد برخی روایات،‌ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، وزرا و مشاورانی ایرانی یا ایرانی تبار نیز در خدمت خود دارند و چنان که قبلاً ذکر شد، یاران خاصّ ایشان نیز برخی یا ایرانی اند یا ایرانی تبار.
سفیانی لشکریان خود را برای حفظ پاره ای از متصرّفات در «دمشق» و «فلسطین» عقب می کشد و در وضعیت دفاعی می ماند تا آن روز که امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پس از استقرار در «کوفه» و دفع اشرار «عراق» برای دفع شرّ سفیانی و تصرّف «بیت المقدس» سپاهیانش را راهی این مناطق کند.

محمد افسر بازدید : 37 سه شنبه 1393/09/04 نظرات (0)

سفیانی پس از تثبیت موقعیّتش برای توسعه طلبی از «شام» خارج می شود. او دو سپاه گران یکی به سوی «عراق» و دیگری به سوی «حجاز» گسیل می دارد؛ اما پیش از ورود به عراق، در منطقه ای به نام «قرقیسیا» درگیر با جنگ بزرگی می شود.
قرقیسیا، شهری در منطقه شمالی «سوریه»، در میان «فرات» و سرچشمه نهری که «خابور» (یا هابور) در آن است، قرار دارد. این منطقه حدود یکصد کیلومتر با مرزهای عراق و دویست کیلومتر با مرزهای «ترکیه» فاصله دارد و در نزدیکی شهر «دیرالزّور» است.
جابر در کتاب «الغیبه» نعمانی (1) در ضمن بحث از سفیانی می گوید:
سپاهیان سفیانی از قرقیسیا می گذرند و در آنجا به جنگ می پردازند. صدهزار نفر از ستم پیشگان سرکش در آنجا کشته می شوند. (2)
«روضه کافی» (3) از قول میسر می نویسد که اباجعفر (علیه السلام) فرمودند:
«ای میسر از محلّ شما تا قرقیسیا چقدر فاصله است؟»
عرض کردم: قرقیسیا نزدیک رود فرات است، سپس امام فرمودند:
«در آنجا جنگی روی خواهد داد که از زمان خلقت آسمان ها و زمین، چنین جنگی اتفاق نیفتاده است و تا زمانی که آسمان و زمین پابرجا هستند نیز چنین جنگی رخ نخواهد داد، آنجا محلّ خوراک و سفره پرندگان (گوشتخوار) شود و درندگان زمین و پرندگان آسمان از آنجا سیر شوند، قیس در آنجا به هلاکت می رسد و هیچ خون خواهی نخواهد داشت.» (4)
چنانچه مبدأ وقایع آخرین سال،‌ قبل از ظهور کبرای امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ماه رجب فرض کنیم، «معرکه قرقیسیا» در ماه شوّال همان سال حادث می شود.
نشانه حتمی «ندا» یا «صیحه آسمانی» نیز پیش از این، در بیست و سوم ماه رمضان حادث می شود و بی گمان تا این زمان و با وجود نشانه های حتمی یاد شده، عموم مسلمانان و شیعیان از «واقعه شریف ظهور» و حوادث مرتبط با آن مطلع شده اند.
باعث این جنگ بی سابقه را کشف گنجی از طلا و نقره (و شاید هم منبع بزرگ نفتی) گفته اند. آن گونه که روایات بیان می کنند، آب فرات کوهی از طلا و نقره را نمایان می کند که بر سر آن از هر نُه نفر، هفت نفر کشته می شوند. در این نبرد اقوام مختلفی شرکت دارند:
1. ترک ها: آنها در جزیره (منطقه بین النهرین) نیرو پیاده کرده اند؛
2. رومی ها: یهودیان و دولت های غربی که وارد فلسطین شده اند؛
3. سفیانی: که این روزها بر دیار شام مسلط است و برای توسعه طلبی از آن خارج می شود؛
4. عبدالله: ظاهراً او هم پیمان مغرب زمین می باشد؛
5. قیس: که مرکز فرماندهی اش مصر است؛
6. فرزند و نوه عباس: که از «عراق» می آید. (5)
جابر جعفی هم طیّ حدیثی طولانی از امام محمد باقر (علیه السلام) چنین روایت کرده است:
«از دین برگشتگانی از جانب ترک ها حمله کرده و سپاهی از روم آنها را دنبال می کند. برادران ترک ها، پیاده کردن نیروهایشان را در جزیره ادامه می دهند. رومیان از دین برگشته هم در «رمله» نیرو پیاده می کنند.»
امام در این باره فرمودند:
«جابر! از آن سال درگیری های زیادی در مغرب زمین رخ خواهد داد. ابتدای مغرب زمین که شام است به فرمان سه پرچم (سیاه) اصهب، ابقع و سفیانی با هم درگیر می شوند. سپاه اصهب، ابقع و سفیانی. در ابتدا سفیانی با ابقع می جنگد و او همراهانش را کشته و به دنبال آن اصهب را هلاک می کند. پس از آن تا عراق، تنها جنگ و کشتار به پا می کند. سپاهیانش را به قرقیسیا می رساند و در آنجا هم به جنگیدن می پردازد. در این جنگ صدهزار نفر از جبّاران و ستمگران کشته می شوند. پس از آن سفیانی سپاهی را به سوی کوفه گسیل می دارد.» (6)
در معرکه قرقیسیا، بخش بزرگی از نیروها و تجهیزات دشمنان اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) نابود می شود. این واقعه برای مستضعفان نوید بزرگی است؛ زیرا بدون آنکه هزینه ای متحمّل شوند، شاهد درگیری و اشتغال دشمنان خدا با هم می شوند. این واقعه، بخش بزرگی از مزاحمت ها را که ممکن بود در مسیر امام مانع ایجاد کنند و باعث خسارت شوند، حذف می کند.

ایران به پا می خیزد!

برخی پژوهشگران به دلیل غفلت از موقعیّت زمانی و مکانی بیان شده درباره «قرقیسیا»، گمان برده اند که این معرکه همان «جنگ آرمگدون»است که «بنیادگرایان انجیلی» (مسیحیان صهیونیست) از آن به عنوان آخرین جنگ سرنوشت ساز میان دو نیروی خیر و شر یاد می کنند.
چنان که از عنوان «آرمگدون» برمی آید، آرمگدون یا «هرمجدوّن» در زبان عبری به معنی «تپه شریفان» نام ناحیه مرتفعی است در «فلسطین» اشغالی (مجدوّ) واقع در جنوب «حیفا» در کرانه باختری «رود اردن». موقعیتی استراتژیک که از گذشته محلّ وقوع جنگ های بسیاری بوده است. به زعم بنیادگرایان، در آخرالزّمان، مسیح و ضدّ مسیح، دو نیروی خیر و شر (تمامی حامیان بنی اسرائیل در یک جبهه و جمله مخالفان این قوم و از جمله اعراب و مسلمانان در جبهه دوم) در مقابل هم صف آرایی می کنند و در جنگی سخت و اتمی با هم مصاف می کنند تا پس از فرود حضرت عیسی (علیه السلام) و جنودش و نابودی مخالفان و مسلمانان، امکان برقراری صلحی هزارساله با مرکزیّت «بیت المقدّس» برای مسیح و همراهانش فراهم شود. این واقعه پس از تخریب «مسجدالاقصی» و ساخته شدن «هیکل سلیمان» (معبد یهودیان در بیت المقدس) اتفاق خواهد افتاد و یهودیان سروران زمین خواهند شد.
«آرمگدون» پروژه ای است که بنی اسرائیل با دسیسه و دلّالگی شیطان لعین برای سلطه جویی بر جهان، طرّاحی کرده و بر آن است تا «مُلک عظیم» (وعده داده شده به بنی اسماعیل) را با حیله و زور از آن خود سازد و تعریف او از این ملک عظیم هم چیزی جز حکومت جهانی اشرار یهود بر زمین نیست. از اینجاست که عرض می کنم هیچ گونه پشتوانه وحیانی و غیبی و از جمله کلام پیامبران عظیم الشّأن و حضرات معصومان (علیهم السلام) آن را حمایت نمی کند؛ در حالی که هر دو موضوع مهمّ «ملک عظیم خداوندی وعده داده شده به بنی اسماعیل» و «واقعه قرقیسیا» از طریق پشتوانه غیبی حمایت می شوند. از سوی حضرات معصومان (علیهم السلام)، اخبار و روایات بسیاری درباره «معرکه قرقیسیا» رسیده که به برخی از آنها اشاره شد. ضمن آنکه در عصر ما شواهد وقوع قرقیسیا نیز بروز کرده است.
دلایل فراوانی وجود دارد که گواهی می دهد میان آرمگدون مجعول و واقعه قرقیسیا نسبتی نیست؛ از جمله:
1. منطقه جغرافیایی اعلام شده برای این دو واقعه یکسان نیست؛
2. علت و انگیزه وقوع آرمگدون و قرقیسیا واحد و همگون نیست؛
3. شخص موعود منتظر معرفی شده در واقعه آرمگدون و قرقیسیا واحد نیستند؛
4. دشمنان فرض شده برای حضرت موعود در دو واقعه، متفاوت و مقابل هم هستند؛
5. به همان اندازه که قرقیسیا از مبانی روشن و اخبار غیبی حضرات معصومان (علیهم السلام) حمایت می شود، آرمگدون از پشتیبانی خرافات و جعلیّات حمایت می شود.
به باور انجیلی ها، بازگشت دوباره مسیح میسّر نمی شود؛ مگر آنکه پیش از آن، جنگ ها، بلاها و تباهی در زمین فراگیر شود. باید توجه داشت که این واقعه مورد قبول عموم فرق مسیحی نیز نیست و تنها گروهی از «بنیادگرایان انجیلی»، معروف به «مسیحیان صهیونیست»، از آن گفت و گو بر آن تأکید دارند.
سفیانی پس از معرکه قرقیسیا، مغرور، مست و بی رحمانه به سوی «کوفه» پیش می تازد. «بغداد» را ویران و از کشته ها پشته می سازد. در روایتی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرمایند:
«کأنّی بالسّفیانیِّ قد طرحَ رَحَلُهُ فی رَحبکم...؛ گویا سفیانی را می بینم که در کوچه و بازار شما رحل اقامت افکنده، منادی اش بانگ برمی دارد: هرکس سر یکی از کوفیان (شیعیان) را بیاورد، هزار درهم جایزه دارد، آنگاه همسایه سر همسایه اش و برادر سر برادرش را بریده و برای اخذ پاداش نزد او می برد و می گوید: این هم از آنهاست (یعنی از شیعیان است) و هزار درهم دریافت می کند. در آن ایّام حکومت شما به دست حرام زادگان می افتد؛ گویی آن مرد آبله رو (سفیانی) را می بینم که به عنوان یکی از شما و قائل به عقیده شما (یعنی به عنوان عرب و مسلمان) وارد صحنه شده، او شما را خوب می شناسد؛ ولی شما او را نمی شناسید. پس شما را محاصره و یک به یک دستگیر کرده و می کشد. او جز زنازاده نیست. احدی را نمی بینید، جز اینکه گردن می زند یا به دار می آویزد. آن قدر که از شدت ترس انسان به اشیای گرانبهایی که در وسط راه می بیند، دست نمی زند.» (7)
سفیانی نماینده بنی اسرائیل و مورد حمایت آنهاست. از این رو دشمن و حریف نزد او ترسیم و نشان شده است. هدف او شیعیان و بنی اسماعیلند که نابودی و قتل عامّشان در دستور کار سفیانی وارد شده است؛ اما از آنجا که او جنایتکاری حرفه ای است، برای دست یابی به مقصودش، هر جنایتی را مرتکب می شود؛ البته به دست او، تقدیر‌ مقدّر بسیاری از مردم نیز رقم می خورد. او از کشتار ساکنان «بغداد» شروع کرده و پس از هجده روز خود را به «کوفه» می رساند. آنچه او بر سر بغداد می آورد،‌ دردناک و اسفبار است.
سفیانی سپاهی به کوفه می فرستد که شمارشان هفتادهزار نفر است. آنها اهالی این شهر را به قتل می رسانند و به صلیب می کشند و برخی را به اسارت می گیرند؛ در حالی که آنان بر این حالند، پرچم های سیاه از جانب «خراسان» نزدیک می شوند. آنها منزلگاه ها را شتابان در می نوردند و تعدادی از یاران حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با آنها هستند. سپس مردی از موالی اهل کوفه در «ضعفا» شورش می کند، فرمانده سپاه سفیانی در منطقه ای میان «حیره» و کوفه او را به قتل می رساند.
گفت و گو از پرچم های خراسانی یا همان پرچم های سیاه پرخطر است. در این باره هر پژوهشگری بسته به ذوق و مقصودش از روایات نقل شده در منابع مختلف بهره جسته و امر را بر همگان مشتبه ساخته است.
تشخیص صحّت سلسله اسناد و وثاقت راویان، سخت و در عهده اساتید خبره و اهل فن است و نگارنده سعی در استفاده و انتخاب روایاتی دارد که دست کم در منابع معتبر و دست اول آمده است. باقی را امید به بخشایش خداوند و چشم پوشی اهل بیت (علیهم السلام) داریم.
پس از کشتارهای فراوانی که سپاه سفیانی در «بغداد»، «کوفه» و «نجف» مرتکب می شود و پس از انتشار خبر این قتل عام و شهادت علما، صالحان، مؤمنان و حتی تخریب قبور آنان و به اسارت رفتن زنان و تاراج اموال، سید خراسانی از «ایران» قیام می کند، مؤمنان را بسیج داده و برای نجات اهل «عراق» یاری می طلبد.
سفیانی در عراق، خود را مستعدّ نزدیک شدن به مرز ایران ساخته تا نواحی «اهواز» و دروازه «اصطخر» پیش می آید. در اینجا رو در رو با سپاه خراسانی می شود که با پرچم های سیاه از ایران به سوی «کوفه» به راه افتاده اند. از هنگام شروع فتنه و خروج در «شام» و پس از گذار از «معرکه قرقیسیا» و شکستن مرزهای عراق و قتل عامّ بغداد و کوفه، سفیانی اولین ضربه سنگین و مهلک را از سپاهیان ایرانی می خورد که به رهبری سیّد خراسانی و به قصد کوفه خارج شده اند. به استناد برخی روایات، این رویارویی پس از تبعیت سیّد خراسانی از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و با فرماندهی امام اتفاق می افتد.
سال ها پیش از ورود سفیانی به عرصه کشمکش های «خاورمیانه عربی»، ایرانیان با ساقط کردن رژیم سلطنتی، نظام جدیدی را تأسیس کرده اند، «نهضت اسلامی ایران» در طول نقطه عطف هایی، چون ورود امام رضا (علیه السلام) به ایران و سایر وقایعی که ذکر آنها رفت، تحت مشیّت و تقدیر الهی به منظور؛
1. در هم شکستن بدعت های جاهلی؛
2. رویارویی با مظاهر فرهنگی و تمدنی دجّال آخرالزّمان؛
3. اجرای عدالت و حمایت از مظلومان و مستضعفان؛
4. انتقال بینش عدالت خواهانه و الگودهی به مستضعفان در بند؛
5. تربیت نسل منتظر؛
6. آماده سازی عِدّه و عُدّه برای یاری رساندن به امام؛
7. و بالاخره زمینه سازی برای برطرف شدن عسرت از امام (علیه السلام) به پیروزی رسید.
متأسفانه، عوامل مختلفی و از جمله غفلت متولیان امور و هم گرایی آنان با روحیه دنیامدارانه سران کفر و شرک و نفاق باعث شد تا این امور مهم از نظرها دور افتاده و حتی باعث روی گردانی مردم از انگیزه های اولیه نهضت شود؛ همان که با عنوان «تعرّب بعد الهجره؛ عرب شدن بعد از هجرت» خوانده می شود. با این همه، قوّت بخت و وقتی که به نام مهدی موعود (علیه السلام) باز شده و سرآمدن عمر و تاریخ غرب الحادی و باقیمانده روح آن نهضت در جان جمعی از مجاهدان و جوانان مجاهد ایرانی، باعث می شود تا دیگر بار، با باز شدن جبهه جدید از سوی دشمنان خدا و اسلام، خیزشی تمام عیار علیه هجمه سران کفر و شرک و نفاق صورت پذیرد.
این خیزش به مثابه برطرف شدن خاکستر غفلت از آتش نهفته در «ایران» است.
سران مجامع مخفی در پی مشاهده سقوط تدریجی تمدن تکنولوژیک و نظام سرمایه داری آن، خود را ناگزیر برای خروج از بحران می شناسند تا فصل آخر از سناریو و پروژه مورد نظر خود را عملیاتی کنند. از آنجا که آنها سلطه بر «شرق اسلامی»، دست یابی به منابع انرژی و سرکوب بنیادی جنبش ها با محوریّت «شیعه خانه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)» را تنها طریق خلاصی از بحران و اعلام حکومت جهانی بنی اسرائیلی با محوریّت رژیم اشغالگر «قدس» می شناسند،‌ جبهه وسیعی را گشوده و نماینده خود، یعنی سفیانی را به عنوان طلایه دار، راهی شرق اسلامی می کنند.
در هم شکستن «سوریه»، به منزله رفع خطر از رژیم اشغالگر قدس و هم پیمان شدن رژیم های اموی «خامورمیانه غربی» علیه بنی اسماعیل است. تنها کشوری که در برابر سلطه یهودیانه مجامع مخفی (فراماسونری،‌ ایلومیناتی، بیلدربرگ ها، کمیته 300، شورای روابط خارجی آمریکا و...) و الیگارشی زور و زر و تزویر بنی اسرائیلی مقاومت کرده و آن همه را برنمی تابد، «ایران اسلامی» است.
سیر تکوینی حرکت سفیانی، این خون آشام بی رحم را به «عراق» و مرزهای ایران می کشاند و از همین جا، دیگر بار اخگر سرخ مجاهدان ایرانی زبانه کشیده و در پی برافراشته شدن پرچم سیّد خراسانی، او برای یاری رساندن به مستضعفان مظلوم عراق و جست و جوی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به پا می خیزد.
نباید تردید داشت که دست هدایتگر امام (علیه السلام)، چونان همیشه پراکندگی ها را به تجمّع و تجمع های نامشروع را به پراکندگی تبدیل می کند، ترفندهای جنود ابلیس را برملا می سازد و مؤمنان مجاهد را در طریق فلاح هدایت می نماید؛ چنان که فرمودند:
«نحنُ غیرُ مُهمِلَینِ لِمُراعاتِکُمْ و لا ناسینَ لِذِکرِکُمْ و لو لا ذلکَ لنزّل بِکم الاوا (8)؛
ما از کسانی نیستیم که مراعات حال شما را نکنیم و شما را از یاد ببریم اگر جز این بود، گرفتاری به شما روی می آورد و دشمنان شما را ریشه کن می کردند.»
آغوش اسلام بر «ایران» و ایرانیان گشوده نشد که سرزمین «شیران بی فرار» تبدیل به چیزی شبیه شهر «لاس وگاس» در «ایالات متحده» یا «تایوان» و «مالزی» شود؛ چنان که امام رضا (علیه السلام) با عموم امام زادگان رنج مهاجرت و شهادت را به جان نخریدند تا سرمایه داری سکولار و اخلاق لذّت جویانه، روزیِ مقدّر مردان و زنانی شود که طیّ بیش از یک هزار سال در سایه اهل بیت (علیهم السلام) ماندند و قد کشیدند؛ به همان سان که هزاران هزار مرد، طیّ سی سال در خاک و خون در نغلطیدند تا مردان یقه سفید در منجلاب مدرنیته ناقص دین و اخلاق، شیعیان را آماج هوس هایشان کنند.
آن روز که فرا رسد، جمعیّت بزرگی از این شیران در مرزهای جنوبی متجمّع خواهند شد. تجربه هشت سال «دفاع مقدس» و زیستن در جنوب «ایران»، مدرسه ای بود برای آماده شدن و حضور دیگر بار در جنوب، اما این بار برای جست و جوی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
«زمانی که سواران سفیانی به سوی کوفه خروج می کنند، آن حضرت در پی اهل خراسان می فرستد و خراسانیان در طلب مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برمی آیند.» (9)
مرحوم مجلسی در جلد 52 بحارالانوار، ص 252 از «اربعینِ» حافظ ابونعیم، حدیثی را از قول امیرمؤمنان (علیه السلام) نقل می کند که فرمودند:
«آغاز ظهور او از مشرق است، زمانی که پیش آمد، ‌سفیانی خروج می کند.»
پر واضح است که ظهور نه از ایران، بلکه از «مکه» است و عموم علما و روایات متواتر بر آن مهر تأیید می زنند.
به عبارت دیگر و به قول جناب شیخ علی کورانی، جنبش سفیانی،‌ صرفاً واکنشی است جهت رویارویی با موج فزاینده «نهضت اسلامی» که زمینه ساز مقدمه قیام آن حضرت می باشد. (10)
روایات، ایرانیان، اهل «قم» و پیروان اهل بیت (علیهم السلام) را به عنوان یاران قائم (علیه السلام)، بازگوکنندگان مظلومیّت اهل بیت و رعایت کنندگان حقوق آنان معرفی کرده و از همین روست که ائمه (علیهم السلام) برای ایشان دست به دعا برمی دارند:
«خداوندا آنان را از شرّ هر فتنه ای نگه دار و از هر گزندی نجات بخش.» (11)
کشتار مردم «عراق» توسط سپاه سفیانی در ماه ذی حجّه اتفاق می افتد. این ماه، ششمین ماه خروج سفیانی است. از این پس افول و سقوط سفیانی آغاز می شود.
به استناد روایات،‌ سلسله نشانه های حتمیّه از ماه رجب آغاز شده و تا ماه محرم (ششمین ماه) که خروج حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از مکه آغاز می شود، تداوم می یابد.
در واقع شدن خروج سفیانی از «شام» و یمانی از «یمن» و سیّد خراسانی از ایران در یک مقطع زمانی تردیدی نیست. یمنی بر حق است و با خروج خود از «جنوب حجاز»، زمینه را برای حرکت امام مهیّا می سازد. یمنی برای دیدار امام (علیه السلام) می شتابد و پس از قیام امام (علیه السلام) از «مدینه» با امام همراهی کرده و به سوی «کوفه» می شتابد.
جابربن عبدالله انصاری از رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کلامی منسوب به آن حضرت، زمان استقبال از هیئت های یمنی فرموده اند:
«... (یمنی ها) مردمانی رقیق القلبند. ایمانشان استوار است و منصور از آنان، همراه با هفتاد هزار نفر خروج می کند. او جانشین مرا یاری می دهد و جانشین وصیّ مرا نیز یاری می دهد.» (12)
خروج یمانی را یکی از نشانه های حتمی قبل از ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته اند.
به استناد روایات، خروج او نزدیک زمان ظهور حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و از «یمن» اتفاق می افتد.
شیخ طوسی در «الغیبه» و همچنین نعمانی از قول امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند:
«هنگامی که پرچم های سیاه از خراسان به راه افتاد،‌ به سویش بشتابید؛ ولو با سینه خیز رفتن از روی برف ها باشد که صاحبان آن پرچم ها، طرفداران حق هستند، آنها حق را مطالبه می کنند، به آنها داده نمی شود،‌ نبرد می کنند و پیروز می شوند، آنچه می خواستند به آنها داده می شود؛ ولی آنها دیگر نمی پذیرند. گویی با چشم خود می بینم که شمشیرها را بر خود حمایل کرده اند و پیش می تازند تا پرچم ها را به مهدی [قائم (علیه السلام)] تسلیم نمایند. آگاه باش که آنها یاران مهدی هستند و زمینه سلطنت او را فراهم می سازند، دل های آنها چون قطعات آهن است. هنگامی که پرچم های سیاه را مشاهده کردید که از سوی مشرق به حرکت درآمده، فارسیان را گرامی بدارید که دولت ما در میان آنهاست.» (13)
با نزدیک شدن موکب امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که پس از قیام از «مکه» خارج شده و از طریق «مدینه» راهی «کوفه» شده اند، سیّد خراسانی و سپاهیانش با حضرت بقیه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بیعت می کنند. (14)
با سرکوب شدن لشکر سفیانی مردم سر در پی جستن امام (علیه السلام) می گذارند و خود را برای استقبال از ایشان مهیّا می سازند. سپاهیان امام را عموماً ایرانیان، یمنی ها و عراقی ها (بیشتر اهل بصره) تشکیل می دهند و به استناد برخی روایات،‌ امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، وزرا و مشاورانی ایرانی یا ایرانی تبار نیز در خدمت خود دارند و چنان که قبلاً ذکر شد، یاران خاصّ ایشان نیز برخی یا ایرانی اند یا ایرانی تبار.
سفیانی لشکریان خود را برای حفظ پاره ای از متصرّفات در «دمشق» و «فلسطین» عقب می کشد و در وضعیت دفاعی می ماند تا آن روز که امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پس از استقرار در «کوفه» و دفع اشرار «عراق» برای دفع شرّ سفیانی و تصرّف «بیت المقدس» سپاهیانش را راهی این مناطق کند.
از قول حضرت امام باقر (علیه السلام) نقل است:
«فتنه سفیانی تنها به اندازه زمان بارداری یک زن، یعنی نُه ماه است. ان شاءالله تعالی بیشتر نخواهد بود.» (15)
از شیخ طوسی در کتاب «امالی» و شیخ صدوق در «معانی الاخبار»درباره آخرین رویارویی آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و آل ابوسفیان آمده است:
«ما و خاندان ابوسفیان دو خاندانیم که در مورد خداوند، با هم به دشمنی و ستیز پرداختیم. ما خداوند را تصدیق کردیم و گفتیم راست و درست است؛ اما آنها خدا را تکذیب کردند؛‌ ابوسفیان با رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به جنگ پرداخت و معاویه با علیّ‌ بن ابی طالب (علیه السلام) و یزید با حسین بن علی (علیه السلام) و سفیانی با قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به نبرد خواهد پرداخت.» (16)
و ما اعلام می داریم، ایرانیان به اذن الله در تبعیّت از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اولین ضربه مهلک را به سفیانی می زنند تا با تأسی به خاندان رسالت با آل ابوسفیان و منکران و تکذیب کنندگان جنگیده باشند و سپس با آن حضرت، او را در «شام» سرنگون ساخته و به دَرَک واصل کنند. با حذف این مزاحم و مانع بزرگ، پایه های «دولت کریمه امام (علیه السلام)» استقرار می یابد و به تدریج همه پهنه خاک خدا را فرا می گیرد. ان شاءالله
جناب شیخ علی کورانی در چاپ جدید از کتاب «عصر ظهور»، ص 227، روایتی را از قول رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورده اند:
«درفش های سیاه از خراسان بیرون آیند که چیزی جلودارشان نیست یا در (ایلیا) قدس به اهتزاز درآیند.» (17)
سیّد خراسانی و سپاهیانش نزدیک «بصره» با حضرت ملاقات و با ایشان بیعت می کنند. حضرت امام (علیه السلام) پس از شکست سفیانی، وارد «عراق» می شوند. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرمایند:
«گویی او را می بینم که در نزدیکی «نجف» (کوفه) از «وادی السّلام» عبور کرده به سوی «مسجد سهله» پیش می رود؛ در حالی که زره رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به تن دارد و بر اسب سبز رنگی سوار است که رنگش سبز متمایل به مشکی است و در پاهای آن سفیدی درخشانی است که برق می زند و پیشانی سفیدی دارد که همگان برق آن را می بینند.» (18)
شورش های «عراق» به سرعت فروکش کرده و به دست امام خاتمه می یابد. «مسجد کوفه» به عنوان مرکز حکومت و دارالاماره انتخاب می شود.
درباره فرجام کار سفیانی به نقل از امام باقر (علیه السلام) آمده است:
«به سفیانی خبر می رسد که حضرت (قائم) به سوی او عزیمت نموده، با سپاهیانش به سوی آن حضرت حرکت می کند و تقاضای دیدار می نماید. حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حجت را بر او تمام می کند، او تسلیم شده و بیعت می کند. چون به سوی سپاهیانش برمی گردد، آنها او را سرزنش می کنند. پس بیعت را شکسته،‌ آماده نبرد می شود و حضرت آنها را شکست می دهد...» (19)
حضرت در کنار «دریاچه طبریّه» و زیر درختی که شاخه هایش بر روی دریاچه، بال گشوده، سر او را می برد و سپس «شام» را تحت تصرّف خود درمی آورد. (20)
سقوط حاکمیّت سفیانی و کشته شدن او به دست حضرت صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رهگشای حرکت سپاهیان به سوی «قدس» و آزاد سازی «بیت المقدّس» نیز هست.
در مسیر شام تا قدس، «تابوت سکینه» به دست امام از دریاچه طبریّه خارج شده و در بیت المقدس در معرض تماشای جمله بنی اسرائیل گذاشته می شود.
برانگیخته شدن و بازگشت اصحاب کهف و پیوستن ‌آنها به حضرت صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نزول اجلال حضرت عیسی (علیه السلام) نیز در همین مقطع رخ می دهد.
آنگاه حضرت عیسی (علیه السلام) به بیت المقدس برمی گردد.
«چون روز جمعه فرا رسد و نماز برپا گردد،‌ عیسی بن مریم (علیه السلام) در آن ساعت از آسمان فرود آید؛ در حالی که لباس سرخ بر تن دارد و از سر او قطره های عرق چون روغن می ریزد. او مردی زیبا و خوش اندام و شبیه ترین مردم به حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. به سوی مهدی (علیه السلام) می آید و با او مصاحفه می کند و به او نوید پیروزی می دهد. مهدی (علیه السلام) به او می گوید:
ای روح الله جلو بایست و با مردم نماز بخوان! عیسی (علیه السلام) می گوید: ای فرزند پیامبر نماز برای تو برقرار شده است. حضرت عیسی (علیه السلام) اذان می گوید و پشت سر مهدی نماز می گذارد.» (21)
برخی روایات محلّ فرود حضرت عیسی (علیه السلام) را بر دروازه «دمشق» ذکر کرده اند. به هر صورت، حضرت عیسی (علیه السلام) با نزول اجلال به ایفای بزرگ ترین نقش تاریخی خود نائل می شوند.
برخلاف تصوّر فِرَق مختلف مسیحی، حضرت عیسی (علیه السلام) برای تأسیس دولت جهانی به زمین برنمی گردند.
حکمت غایی صعود حضرت به آسمان و طولانی شدن عمرشان را از اسرار خدای حکیم است؛ اما دریافت این حقیر آن است که عمر طولانی این عالی جناب به منظور:
* هدایت مسیحیان به سوی اسلام؛
* در هم شکستن اتحاد و ائتلاف صلیب و صهیون که علیه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اتفاق می افتد؛
* همراهی و هم نشینی با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در تثبیت حکومت جهانی مستضعفان؛
* و بالاخره تجربه مرگ پس از حیاتی طولانی می باشد.
خداوند وعده تأسیس حکومت جهانی و تعمیم دین جهانی پیامبر آخرالزّمان، محمد بن عبدالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به آن پیامبر داده که از طریق آخرین وصیّ ایشان محقّق می شود.
وعده «مُلک عظیم خداوندی» تنها به صاحب کامل ترین دین و کتاب آسمانی، یعنی محمد و آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده شده است.
این مُلک عظیم به نام بنی اسماعیل رقم خورده است؛ در حالی که حضرت عیسی (علیه السلام) آخرین نبی از بنی اسرائیلند و بعد از ایشان نبوت و رسالت به شاخه بنی اسماعیل از فرزندان حضرت ابراهیم (علیه السلام) منتقل شد.
پس از آزاد سازی «قدس» و شکست غربیان، «روم» نیز فتح می شود و آنان به دست مبارک حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اسلام می آورند.
در گوشه گوشه جهان، مسجد برپا می شود و بانگ اذان در آسمان اقصا نقاط عالم، طنین افکن می شود.
روایتی از قول امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده است که می فرمایند:
«آنگاه [امام] متوجه اقطار و اکناف جهان می شود، هیچ شهری نمی ماند از شهرهایی که [ذوالقرنین] وارد شده، جز اینکه در آن گام نهاده، آن را اصلاح می کند. هیچ کافری بر کفر خود نمی ماند، جز اینکه به دست او هلاک می شود. خداوند به دست او دل های مسلمانان را تسکین می بخشد.» (22) ان شاءالله.

پی نوشت ها :

1. الغیبه نعمانی، ص 187.
2. سفیانی و نشانه های ظهور، ص 138.
3. روضه کافی، صص 295، 451.
4. سفیانی و نشانه های ظهور، ص 137.
5. شش ماه پایانی، ص 127.
6. الغیبه نعمانی، ص 187؛ یوم الخلاص، ص 698؛ الممهّدون للمهدی (علیه السلام)، ص 112.
7. غیبت شیخ طوسی، ص 273.
8. بحارالانوار، ج 53، ص 175.
9. الفتن ابن حماد، ص 86.
10. عصر ظهور، ترجمه عباس جلالی، 1371، ص 234.
11. بحارالانوار، ج 60، ص 218؛ عصر ظهور، ص 243.
12. غیبت نعمانی، ص 25؛ سفیانی و نشانه های ظهور،‌ ص 69.
13. غیبت شیخ طوسی، ص 262؛ غیبت نعمانی، ص 156.
14. عصر ظهور، چاپ جدید، ص 234؛ بحارالانوار، ج 52، ص 217.
15. سفیانی و نشانه های ظهور، ‌ص 130.
16. همان، ص 135.
17. سنن ترمذی، ج 3، ص 362.
18. منتخب الاثر، ص 519.
19. الزام النّاصب، ج2 ، ص 221.
20. بشاره الاسلام، صص 46 و 192.
21. الزام الناصب، ‌ص 212.
22. همان، ص 228.

منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، ج 1، تهران: موعود عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دوم

محمد افسر بازدید : 20 سه شنبه 1393/09/04 نظرات (0)

از ديگر احاديث مربوط به تركان ، حديثى است كه مى گويد دوبار شورش مى كنند . اصل حديث از ابن حماد به نقل از مكحول است كه پيغمبر فرمود : تركان دو بار شورش مى كنند : يك بار كه آذربايجان را ويران مى كنند ; بار دوم آن قدر پيش مى آيند كه اسبان شان را كنار ساحل فرات مى بندند ; اما پس از آن تركى باقى نمى ماند . . . ارطاة نقل مى كند : سفيانى با تركان مى جنگد و شكست شان به دست مهدى است . نخستين پرچمى كه مهدى براى نبرد برمى افرازد ، براى نبرد با ترك هاست . . . عبد الله بن عمرو نقل مى كند : يكى از ملاحم باقى مانده ، كه نبرد با تركان در جزيره است .

 

در اینجا منظور ما علاوه بر ترك هاى تركيه به روس و ديگر ملل اروپاى شرقى هم ترك گفته مى شود ، چون از آنها هم به ملت هاى ترك تعبير شده است . بنابراين در تمام احاديثى كه نامى از ترك ها برده شده ، مى بايست به دنبال قرائنى گشت كه معلوم شود مقصود ، تركان تركيه است يا ملل ديگر . مهم ترين احاديث عبارت است از :
« قرقيسيا » در مرز سوريه ، عراق و تركيه اتفاق مى افتد . علت جنگ ، پيدا شدن گنج در مسير رود فرات يا در نزديكى مسير آن است . به نظر مى رسد كه تركان در اين نبرد ، تركان تركيه اند ، نه روس ; گرچه روايات ابن حماد درباره قرقيسيا ضعيف است .

از ديگر احاديث ، آتش آذربايجان است كه نعمانى در الغيبهاز ابو بصير روايت كرده است كه ابوعبدالله فرمود : پدرم به من فرمود : آتش آذربايجان حتماً رخ مى دهد و چيزى مانع آن نيست . وقتى رخ داد ، در خانه بمانيد و هر جا مانديم ، بمانيد . وقتى قائم ما حركت كرد ، به سويش برويد ، گرچه روى زمين بخزيد . به خدا گويا مى بينم كه بين ركن و مقام با مردم بيعت مى كند و قرآن جديدى مى آورد كه پذيرش آن بر عرب سخت است . واى بر طاغيان عرب ، از شرى كه زمانش نزديك شده است !

اين حديث گنگ و مجمل است و آتشى كه گفته شده ، ممكن است حقيقى و شعله ور باشد، مانند آتش شرق حجاز كه روايت مى گويد از مسافت دور ديده مى شود. اين آتش نزديك زمان ظهور امام(عليه السلام) است ، اما ممكن است مقصودش آتش مجازى باشد ، يعنى آتش جنگ و فتنه اى كه در آذربايجان رخ مى دهد ، يا از آنجا آغاز مى شود .

امام صادق(عليه السلام) زمانش را مشخص نكرده و خبر را از پدرش ( امام باقر ) نقل مى كند . نزد مردم معروف بود كه امام باقر(عليه السلام) رخدادهاى بسيارى را پيش بينى كرد كه درست از آب درآمد ، از جمله سقوط دولت بنى اميه و برپايى دولت بنى عباس . شايد آتشى كه امام در اين روايت فرموده ، از رخدادهاى زمان ايشان و مربوط به قيام بر ضد بنى اميه باشد.

حديث ملاحم سيد بن طاووس مى گويد : در آخر الزمان ، فرورفتگى اى در بصره رخ مى دهد و آتشى دامنه دار در مشرق ظاهر مى شود كه سه يا هفت روز در آسمان مى ماند . آتشى در آذربايجان پديدار مى گردد كه چيزى جلودارش نيست ، همچنين شام ويران مى شود . حديث مرسل است و ظاهراً برگرفته از روايات ، بر حسب فهم راوى يا گوينده روايت .

از ديگر احاديث مربوط به تركان ، حديثى است كه مى گويد دوبار شورش مى كنند . اصل حديث از ابن حماد به نقل از مكحول است كه پيغمبر فرمود : تركان دو بار شورش مى كنند : يك بار كه آذربايجان را ويران مى كنند ; بار دوم آن قدر پيش مى آيند كه اسبان شان را كنار ساحل فرات مى بندند ; اما پس از آن تركى باقى نمى ماند . . . ارطاة نقل مى كند : سفيانى با تركان مى جنگد و شكست شان به دست مهدى است . نخستين پرچمى كه مهدى براى نبرد برمى افرازد ، براى نبرد با ترك هاست . . . عبد الله بن عمرو نقل مى كند : يكى از ملاحم باقى مانده ، كه نبرد با تركان در جزيره است .
ر.ك : ابن حماد 1/273 و 2/677 و 683 ، ابن طاووس /99 و 191 و 370 ، كنز العمال 11/275 و 276 .

ابن حماد چندين روايت مى آورد كه همگى با جنگ مغولان در سرزمين هاى اسلامى همخوان است ، و ظهور امام مهدى را پس از آن مى داند ، همچنين روايت ديگرى درباره نبرد امام در قرقيسيا با سفيانى و نبرد با تركان مى آورد ، اما بعيد است از نشانه هاى ظهور باشد . در به نقل از ابن مسعود گفته شده است : وقتى تركان و خزر به جزيره و آذربايجان بيايند و روميان به « عمق » و اطراف آنجا بروند ، مردى از قبيله قيس از اهالى قنسرين با روميان مى جنگد و سفيانى هم در عراق با اهالى شرق مى جنگد . هر ناحيه اى سرگرم نبرد با دشمن است . وقتى مهدى چهل روز بجنگد و كمكى به او نرسد ، با روميان ، به شرطى كه هيچ كدام به ديگرى خراجى نپردازد ، صلح مى كند . . .

حذيفه مى گويد : وقتى پيشقراولان ترك را ديديد كه به جزيره آمده اند ، با آنها بجنگيد تا شكست شان بدهيد ; اينها با اين كار ، حرمت آنجا را زير پا گذاشته اند . اين نبرد نشانه خروج غربيان و شكست پادشاهى آنان است .

از اين گونه روايات زياد وارد شده است .

اما شايد مهم ترين روايت ، روايت عمار ياسر است كه مى گويد : دولت اهل بيتِ پيامبر نشانه هايى دارد . پس سرِ جاى خود بمانيد (تا آن نشانه ها ظاهر شود ، از جمله : )آمدن تركان كه هم پيمان مردى ضعيف اند ، كه دو سال پس از بيعت با وى ، بر كنار مى شود و تركان بر ضد روم با هم پيمان مى شوند .

ديوار غرب مسجد دمشق فرو مى ريزد و سه نفر در شام خروج مى كنند و از همان منطقه و توسط افرادى ، حكومت شان از بين مى رود ، تركان به جزيره مى آيند و روميان به فلسطين و جنگجويى بر جنگجويى ديگر پيشى مى گيرد ، تا سپاهشان در قرقيسيا با هم برخورد كنند .

اين روايت ، در هر منبعى آمده و غير مرفوع(با ذكر تمامى راويان) است دعوت و دولت اهل بيت پيامبر ، در آخر الزمان است . پس بر جاى خود بمانيد و دست نگه داريد تا امام تان را ببينيد . وقتى تركان با روميان مخالفت كنند ، جنگ هاى روى زمين زياد مى شود و منادى بر ديوار دمشق ندا مى دهد : واى از شرى كه نزديك شده است ، همچنين ديوار مسجد دمشق فرو مى ريزد . . . ) . اينها نشانه هاى ظهور امام زمان است ، چرا كه رخدادهايى را ذكر مى كند كه به هنگام خروج سفيانى روايت شده ، اما روايت مقطوع و بريده است .

روايت ابن حماد به نقل از ارطاة ضعيف تر است . او مى گويد : وقتى تركان و روميان جمع شوند ، روستايى در دمشق فرو برود و قسمتى از ديوار غربى مسجد دمشق فرو بريزد ، در شام سه پرچم برافراشته مى شود . . .

اين روايت مى گويد : زمان گرد آمدن روميان و تركان ، نزديك خروج سفيانى است اما اين نص ، حديث پيامبر و آل(عليهم السلام) نيست و سخن « ارطاة » است ، و ارزشى ندارد .

عبدالرزاق 11/380 روايت مشابهى به نقل از ابن مسعود را مى آورد و مى گويد : گويا مى بينم كه تركان سوار بر يابوهاى گوش بريده به سويتان مى آيند و مركب هاى خود را كنار نهر فرات مى بندند .

ر.ك : طبرانى كبير 9/192 ، حاكم 4/475 مانند روايت عبد الرزاق ، مجمع الزوائد 7/312 از طبرانى ، كه به شرط شنيدن ابن سيرين از ابن مسعود ، روايت را صحيح مى داند .

اما حديث ربطى به ظهور امام ندارد و مقطوع است .

ابن طاووس در ملاحم اين نوع روايت را به نقل از فتن سليلى آورده است كه به او خبر دادند كه على بن ابى طالب به ابن عباس فرمود : اى ابن عباس ! چيزهاى گوناگونى شنيده اى ، اما آنچه را كه من مى گويم ، نقل كن . . . نخستين فتنه در سال 200 قمرى ، حكومت خردسالان است ، همچنين تجارت بسيار مى شود اما سود كمى به دست مى آيد ، بعد مرگ عالمان و صالحان است ، بعد قحطى شديد ، سپس ستم و كشتار اهل بيتم با تشنگى در « زواء » و نيز جدايى و نفاق پادشاهان و شاه عجم .

وقتى تركان بر شما چيره شدند ، به حوالى شهرها و سواحل درياها برويد و بگريزيد. در سال 253 يا 255 فتنه هايى در مناطق گوناگون رخ مى دهد . فتنه اى در مصر است . واى بر مصر ! دومين فتنه در كوفه است ، و سومى در بصره . ويرانى بصره به دست مردى است كه به جنگ با بصره فرا مى خواند . رگ و ريشه اى ندارد ; مردم را به دو گروه تقسيم مى كند ، گروهى طرفدار وى و عده اى بر ضد او هستند . چند سال بر آنان حكومت مى كند ، بعد خليفه اى حاكم شما مى شود كه سختگير و بداخلاق است . نامش در آسمان « قتّال » و در زمين « جبّار » است . خون هاى زيادى مى ريزد ; خون را با آب قاطى مى كند اما نمى تواند آن را بنوشد . اعراب بر آنها يورش مى آورند .

خليفه در هجوم اعراب ، كشته مى شود و ستم و گناه بين مردم رواج مى يابد . پرچم هايى پى در پى به سويتان مى آيند ، گويا رشته اى پيوسته هستند كه بريده شده ، به دنبال هم مى آيند .

وقتى خليفه تان كشته شد ، منتظر خروج آل سفيان باشيد كه حكومتش به هنگام هلال ماه نو ، در مصر است ; در همان زمان ، كرانه و اطراف بصره و نيز بازار و مسجد بصره فرو مى روند ، بعد طوفان آب است . اگر كسى از كشتن با شمشير نجات يابد ، از غرق شدن نجات نمى يابد ، مگر كسانى كه حوالى بصره و از مركز دور باشند .

سه خسوف و شش زلزله در مصر پديد مى آيد و از آسمان سنگ خواهد باريد ; بعد فتنه اى در كوفه رخ مى دهد و سفيانى در شام ظهور مى كند ، وقتى سپاهش به كوفه برود ، منتظر بهترين فرد آل محمد(صلى الله عليه وآله) ، مهدى ، باشيد كه به كعبه آويخته است . زنده ها در زمان وى آرزو مى كنند كه كاش مرده بودند . زمين را از عدل پُر مى كند ، چنان كه از ستم آكنده شده بود .

راوى اين روايت ، ناشناخته و مجهول است و متنش اشكال دارد . حديث درست ، خبر مشهورى است كه امير مؤمنان(عليه السلام) در مورد جنگ تركان مغولى در سرزمين هاى اسلامى بيان كرده است ; كه حضرت در نهج البلاغه ، خطبه 128 آمده است :

« گويا آنها را مى بينم ; گروهى كه چهره هايشان مانند سپر ]پهن و گرد[ چكش خورده است . لباس هاى ابريشم و ديبا مى پوشند و اسب هاى خوبى دارند . وقتى وارد آنجا شوند ، خونريزى زيادى مى شود ، بطورى كه فرد زخم خورده ، روى كشته ها راه مى رود و شمار فراريان ، كمتر از اسيران است » .

يكى از ياران حضرت گفت : اى امير مؤمنان ! مگر علم غيب مى دانى ؟! امام خنديد و به آن مرد كه از قبيله كلب بود فرمود : « اى برادر كلبى ! علم غيب نيست ، بلكه آن را از دارنده دانش ( رسول خدا ) ياد گرفته ام . علم غيب ، دانستنِ وقت قيامت است كه خدا فرموده : « فقط خدا مى داند چه زمان ، قيامت است . اوست كه باران مى فرستد ، نيز آنچه را در رَحِم مادران است مى داند . هيچ كس نمى داند فردا چه به دست مى آورد و هيچ كس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد . خدا عالِم و آگاه است » ( لقمان /34 ) .

خدا مى داند كه در رَحِم ، پسر است يا دختر ; زشت است يا زيبا ; بخشنده است يا بخيل; بدبخت است يا نيك بخت; مى داند كه چه كسى هيزم دوزخ مى شود يا در بهشت، يار پيامبران است . اين علم غيبى است كه كسى جز خدا نمى داند اما بقيه ، دانشى است كه خدا به پيامبر آموخته ، و او نيز به من ياد داده است و دعا كرده كه سينه ام آن را حفظ كند و وجودم آن را نگه دارد .

در اين خطبه ، حضرت خبر جنگ مغولان ترك در سرزمين هاى مسلمانان را مى دهد كه مى توان آن را جزء نشانه هاى دور ظهور دانست .

حاكم در روايت مشابهى را آورده و آن را صحيح دانسته است و از قول بريده مى گويد كه پيغمبر فرمود : قومى مى آيند كه چشمان ريز دارند و صورت شان مانند سِپَر پهن است ; در صحراى عرب ، به مسلمانان مى رسند . گويا مى بينم كه اسبان شان را به ديوار مسجد بسته اند. پرسيدند : اى رسول خدا ! آنها چه كسانى هستند ؟ فرمود : تركان .

از ديگر احاديث مربوط به تركان ، حديث ابن مهزيار است كه طولانى است ، و كمال الدين آن را آورده است ; و از ديدار وى با امام مهدى(عليه السلام) در زمان غيبت در مكانى نزديك طائف سخن گفته است . امام ، علامات ظهور و مطالبى درباره ترك ها را به او فرموده است .

عبارت مربوط به تركان در روايت كمال الدين چنين است كه امام پرسيد : اى ابن مهزيار ! برادرانت در عراق چگونه اند ؟ عرض كرد : زندگى سختى دارند و شمشيرهاى بنى شيصبان بر سر آنهاست . امام فرمود : خدا دشمنان را نابود كند ! به كجا مى روند ؟! گويا مى بينم كه گروهى در شهرشان كشته مى شوند و اراده پروردگار شب و روز بر آنان چيره است . عرض كرد : يابن رسول الله ! اين رخداد چه زمانى است ؟

فرمود : وقتى قومى كه بهره اى از ايمان ندارند و خدا و رسول از آنها بيزار است ، مانع رسيدن شما به كعبه شوند . نشانه اش آن است كه سه روز در آسمان سرخى اى ظاهر مى شود كه ستون هايى همچون نقره دارد كه از روشنى و نور مى درخشند . « سروشى » از ارمنستان و آذربايجان خروج مى كند و قصد مناطق پس از رى و كوه سياه را دارد كه جنب كوه سرخ و كنار كوه طالقان است .

بين او و « مروزى » نبرد صليمانيه است ، كه در آن جوانان پير ، بزرگ سالان فرتوت و كشتگان نمودار مى شوند . در آن هنگام منتظر خروج او به سوى « زوراء » باشيد . در آنجا نمى ماند و به « باهات » و سپس به « واسط » عراق مى رود يك سال يا كمتر در آنجا مى ماند ، سپس به كوفان مى رود ، در آنجا نبردى رخ مى دهد كه دامنه اش از نجف تا حيره و غرى است . نبردى سخت كه ذهن ها آن را به فراموشى مى سپارد . هلاك دو گروه در آن وقت است ، خدا بازماندگان را نابود مى كند .

آن گاه امام اين آيه را تلاوت كرد : « زندگى دنيا مانند آبى است كه از آسمان نازل كرده ايم ، كه در پى آن ، گياهان زمين كه مردم و چارپايان از آن مى خورند مى رويد ، تا زمانى كه زمين ، زيبايى خود را يافته و آراسته مى گردد و اهل آن مطمئن مى شوند كه مى توانند از آن بهره مند گردند ; اما ناگهان فرمان ما شب هنگام يا در روز براى نابودى آن فرا مى رسد و چنان آن را درو مى كنيم كه گويى ديروز هرگز نبوده است !» ( يونس /24 ) .

نص روايت در الغيبه طوسى چنين است: امام از اهالى عراق پرسيد ، عرض كردم : مولايم ! لباس خوارى بر تن دارند و در ميان گروهى ذليل زندگى مى كنند ! فرمود : يابن مهزيار ! همان طور كه بر شما حاكم شدند ، بر آنان حكومت خواهيد كرد و آن روز خوار خواهند شد ! عرض كردم : مولايم ! طول مى كشد تا به آرزويمان برسيم ؟

فرمود : يابْن مازيار ! پدرم ابو محمد با من عهد بست كه نزديك قومى نباشم كه خدا بر آنها غضب كرده و لعن شان نموده است ، خوارى دنيا و آخرت براى آنان است و عذابى دردناك خواهند داشت . به من دستور داد در كوره راه هاى كوه و ويرانه شهرها زندگى كنم . به خدا كه مولاى شما تقيه مى كند و تا روزى كه خدا به من اذن خروج دهد و قيام كنم ، در تقيه به سر مى برم .

عرض كردم : مولايم ! چه زمان قيام مى كنيد ؟ فرمود : وقتى مانع رسيدن شما به كعبه شوند ، و خورشيد و ماه گرد هم آيند ، و كواكب و ستارگان پيرامون آن دو روان شوند . عرض كردم : چه زمان چنين رخ مى دهد ؟

فرمود : در سال فلان ، نيز وقتى دابة الأرض از بين صفا و مروه خارج شود ، عصاى موسى و انگشتر سليمان را همراه دارد و مردم را به سوى محشر روانه مى كند.

روايت دلائل الامامه چنين است : سپس امام فرمود : يابن مهزيار ! به تو خبرى بدهم ؟ وقتى كودكان بر تحت حكومت بنشينند ، مغربى حركت كند ، عمانى روانه شود و با سفيانى بيعت گردد ، به ولىّ خدا اجازه ظهور داده مى شود ; همراه سيصد و سيزده مرد از صفا و مروه بيرون مى آيم . به كوفه مى آيم و مسجد آنجا را خراب كرده ، مانند اولش آن را مى سازم و ساختمان هاى ستمگران را كه آن حوالى است ، خراب مى كنم . همچنين همراه مردم حج مى گزارم و به يثرب مى آيم . . . آن روز فقط مؤمنى روى زمين زنده مى ماند كه قلبش را براى ايمان پيراسته و خالص كرده باشد .

عرض كردم : مولايم ! بعد چه اتفاقى مى افتد ؟ فرمود : بازگشت و رجعت ; بعد اين آيه را تلاوت كرد : « سپس شما را بر آنها چيره مى كنيم و به وسيله دارايى ها و فرزندانى كمك مى نماييم و نفرات شما را بيشتر از دشمن قرار مى دهيم » ( اسراء / 6 ) . ر.ك : مختصر البصائر /176 ، ايقاظ /286 ، تبصرة الولى /773 و 778 و 780 ، بحار 52/9 و 42 .

چند اشكال بر اين روايت وارد است ، از جمله : متن و نصوص آن بسيار متفاوت است و همين اشكال براى عدم اعلام نظر درباره آن كافى است . همچنين در روايت كمال الدين ، از هلاك عباسيان ستمگر سؤال مى شود كه به ظهور امام(عليه السلام) مربوط نمى شود . پاسخ آن هم در بردارنده رخدادهايى مربوط به عباسيان در عصر آنان است كه ربطى به نشانه هاى ظهور ندارد .

قسمتى از روايت الغيبه طوسى مربوط به نشانه هاى ظهور است اما مجمل و نامشخص است . دابة الأرض ، از نشانه هاى قيامت است ، نه ظهور و ذكر آن در حديث باعث تضعيف حديث شده است .

در روايت دلائل الامامه نشانه هاى معروفى هست كه در جاى ديگر نيز آمده است . قسمت مربوط به ترك ها هم اين است : « فردى به نام « سروشى » از ارمنستان و آذربايجان خروج مى كند و قصد مناطق پس از رى و كوه سياه را دارد كه جنب كوه سرخ و كنار كوه طالقان است » .

روايت گزارش مى كند كه سپاه از ارمنستان و باكو به سوى تهران و بغداد حركت مى كند ، كه حركت طبيعى سپاهيان در آن زمان ، همين راه بوده است . اگر روايت صحيح باشد ، از رخدادى مربوط به آن زمان سخن مى گويد ; حال آنكه سند روايت هم ناقص است ، چون رواى جليل القدر و مورد اطمينان از آل مهزيار ، على بن مهزيار است كه پيش از غيبت درگذشته است ، پس روايت از يكى از فرزندان يا برادرزادگانش است كه مورد اعتماد بودنش جاى بحث دارد .

آية الله خويى در معجم رجال الحديث مى گويد : تعجب است كه برخى خيال مى كنند كه او تا زمان غيبت نيز زندگى كرده است ، اينها على بن مهزيار ، كه خدمت امام حجت مشرف شده را با على بن ابراهيم بن مهزيار اشتباه گرفته اند ، اما اين پندار نادرست بوده و داستان تشرف على بن مهزيار خدمت امام(عليه السلام) ثابت نشده است و حتى اگر هم ثابت شده باشد ، راوى فرزند مهزيار است نه خود او . صدوق در المشيخه و نجاشى و شيخ در ذكر سند روايت ها تصريح كرده اند كه راوى ابراهيم بن مهزيار ، برادر على بن مهزيار است .

از ديگر احاديث مربوط به ترك ها ، نبرد امام مهدى(عليه السلام) با تركان است . در بشارة الاسلام به نقل از امام صادق آمده است : مهدى(عليه السلام) ، نخستين پرچم جنگ را به سوى تركان روانه مى كند ، كه آنان را شكست مى دهد و اموال و اسيرانشان را ، به چنگ مى آورند ، سپس امام به سوى شام مى رود و آنجا را فتح مى كند .

اين روايت ، مُرسَل است و ابن حماد و ديگران به نقل از « ارطاة » آورده اند . اگر روايت صحيح باشد ، مقصود تركان تركيه هستند و بر اساس سير منطقى پيشامدها ، مى بايست كه تركيه از كشورهاى آغازينى باشد كه از ظهور تأثير مى پذيرد و ساكنانش به حركت مى آيند . امام پس از سر و سامان دادن به عراق ، بدان سو متوجه مى شود .

از ديگر احاديث تركان ، روايات آمدن آنان به جزيره و كنار فرات است . نعمانى از امام صادق(عليه السلام) آورده است : امير مؤمنان(عليه السلام) از رخدادهايى سخن گفت كه پس از ايشان تا قيام قائم رخ مى دهد ، حسين پرسيد : چه زمانى خدا زمين را از شر ستمگران پاك مى كند ؟ امير مؤمنان فرمود : زمانى خداوند زمين را از وجود ستمگران پاك مى كند كه بناحق خون ريزى شود .

سپس امام در حديثى طولانى ، از بنى اميه و بنى عباس سخن گفت و بعد فرمود : فردى در خراسان قيام مى كند و بر كوفان و مُلتان چيره مى شود ، و از جزيره بنى كاوان هم ردّ مى شود ، همچنين فردى از ما در گيلان قيام مى كند و «آبر» و ديلمان به او لبيك مى گويند و پرچم هاى تركان كه در سرزمين هاى مختلف ، اينجا و آنجا پراكنده است ، براى كمك به فرزندانم مى آيند . آن زمان بصره ويران مى شود و امير الأمراى مصر قيام مى كند .

سپس امام حكايتى طولانى فرمود و افزود : هزاران نفر آماده شده ، صف لشكريان آراسته مى شود ; يكى ، ديگرى را مى كشد كه باعث قيام فردى مى شود ; شخص انقلابى شورش مى كند و كافر هلاك مى شود . آن گاه قائم ، كه به او اميد بسته اند ، و امامى ناشناخته است ، قيام مى كند . صاحب شرافت و فضيلت است . اى حسين ! وى از فرزندان توست ، بى مانند است . بين دو ركن يمانى و حجر الأسود ظهور مى كند و دو لباس كهنه به تن دارد . بر جن و انس ظاهر مى شود و خون بهاى كسى روى زمين پايمال نمى شود . خوشا به حال كسى كه آن زمان را دريابد و شاهد روزهاى حضورش باشد .

مقصود از قيام كننده در خراسان ، ابو مسلم خراسانى يا سيد خراسانى است كه نزديك زمان ظهور مهدى(عليه السلام) قيام مى كند . مُلْتان ، منطقه اى نزديك غزنه است ( معجم البلدان 5/189 ) كه الان جزء پاكستان است . جزيره بنى كاوان آنجا يافت نشده اما كاودان و كاوردان روستاهايى در مازندران نزديك آمل هستند .

در صورت صحت سند اين روايت ، قسمت مربوط به تركان اينجاست كه مى گويد : « پرچم هاى تركان كه در سرزمين هاى مختلف ، اينجا و آنجا پراكنده است ، براى يارى فرزندم مى آيند»; اين دلالت دارد كه گروه هايى از ترك ها براى كمك به امام(عليه السلام)آماده اند. شايد اين جريان پس از سروش آسمانى و اعلام ظهور امام باشد ، والله العالم .

محمد افسر بازدید : 21 یکشنبه 1393/09/02 نظرات (0)

روزی عربی در مسجد کوفه و پس از نماز، برای ریشخند حضرت علي عليه السلام از او درخواست گفتن چند جمله بدون نقطه می‌کند، و ایشان این خطبه را می‌خوانند.

حضرت علی خطبه دیگری هم بدون «الف» آنهم در زبان پر از الف لام عربي دارد.

خطبه نخست
متن عربی
الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ. الواحدُالأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ. سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ َحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها. الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ. عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ. وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ. أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً. صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ. أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً. اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها. هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً. اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ. عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم. وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ.


ترجمه فارسی
ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن.

یگانه و یکتای بی نیاز . نه پدری دارد و نه فرزندی.

شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت.

معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد است و سخایش مورد امید.

کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد.

بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. رسول گرامی که بدو سروری و درستی ارزانی شده، پاک و پیراسته است.

خداوند این امّت را به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی.

درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته

او فرستاد تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای شما و بر طرف شدن نقاط ننگ تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ و فراگیر).

از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها و روی کردِ درماندگی و پریشانی به سوی به آنهاست بشناسید


خطبه دوم
متن عربی
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الْمَلِکِ الْمَحْمودِ الْمالِکِ الْوَدودِ، مُصَوِّرِ کُلِّ مَوْلودٍ وَ مَآلِ کُلِّ مَطْرودٍ.

ساطِحِ الْمِهادِ وَ مُوَطِّدِ الْاَطْوادِ وَ مُرْسِلِ الْاَمْطارِ وَ مُسَهِّلِ الْاَوْطارِ، عالِمِ الْاَسْرارِ وَ مُدْرِکِها وَ

مُدَمِّرِ الاَمْلاکِ وَ مُهْلِکِها وَ مُکَوِّرِ الدُّهورِ وَ مُکَرِّرِها وَ مُورِدِ الْاُمورِ وَ مُصْدِرِها، عَمَّ سَماحُهُ وَ

کَمُلَ رُکامُهُ وَ هَمَلَ وَ طاوَعَ السُّؤالَ وَ الْاَمَلَ وَ اَوْسَعَ الرَّمَلَ وَ اَرْمَلَ.




اَحمَدُهُ حَمْداً مَمْدوداً مَداهُ وَ اُوَحِّدُهُ کَما وَحَّدَ الاَوّاهُ، وَ هُوَ اللهُ لا اِلهَ لِلاُمَمِ سِواهُ وَ لا صادِعَ لِما عَدَّلَهُ

وَ سَوّاهُ.

اَرْسَلَ مُحَمَّداً عَلَماً لِلْاِسْلامِ وَ اِماماً لِلْحُکّامِ، مُسَدِّداً لِلرَّعاعِ وَ مُعَطِّلَ اَحْکامِ وَدٍّ وَ سُواعٍ، اَعْلَمَ وَ

عَلَّمَ وَ حَکَمَ وَ اَحْکَمَ وَ اَصَّلَ الْاُصولَ وَ مَهَّدَ وَ اَکَّدَ الوُعودَ وَ اَوْعَدَ، اَوْصَلَ اللهَ لَهَ الاِکْرامَ وَ اَوْدَعَ

روحَهَ السَّلامَ وَ رَحِمَ آلَهُ وَ اَهْلَهُ الْکِرامَ، مالَمَعَ رِئآلٌ وَ مَلَعَ رالٌ وَ طَلَعَ هِلالَ وَ سُمِعَ اِهْلالٌ.

اِعْمَلوا -رَعاکُمُ اللهُ- اَصْلَحَ الْاَعْمالِ وَ اسْلُکوا مَسالِکَ الْحَلالِ وَ اطرَحوا الْحَرامَ وَ دَعوهُ وَ

اسمَعوا اَمرَ اللهِ وَ عوهُ وَ صِلوا الْاَرْحامَ وَ راعوها وَ عاصوا الْاَهْواءَ وَ اَردَعوها وَ صاهِروا اَهْلَ

الصَّلاحِ وَ الْوَرَعِ وَ صارِموا رَهْطَ اللَّهْوِ وَ الطَّمَعِ وَ مُصاهِرُکُمْ اَطْهَرُ الْاَحْرارِ مولِداً وَ اَسْراهُمْ

سؤدُداً وَ اَحْلاهُمْ مَورِداً وَ ها؛ هُوَ اَمَّکُمْ وَ حَلَّ حَرَمَکُمْ مُملِکاً عَروسَکُم المُکَرَّمَةَ وَ ماهَرَ لَها کَما

مَهَرَ رَسولُ اللهِ اُمَّ سَلَمَةَ وَ هُوَ اَکْرَمُ صِهْرٍ اَوْدَعَ الْاَوْلادَ وَ مَلَکَ ما اَرادَ وَ ما سَها مُمَلِّکُهُ وَ لا وَهِمَ

وَ لا وُکِسَ مُلاحِمُهُ وَ لا وُصِمَ. اَسْئَلُ اللهَ لَکُم اِحمادَ وِصالِهِ وَ دَوامَ اِسْعادِهِ وَ اَلْهَمَ کُلّاً اِصْلاحَ حالِهِ

وَ الْاِعْدادَ لِمَآلِهِ وَ مَعادِهِ، وَ لَهُ الْحَمْدُ السَّرْمَدُ وَ الْمَدْحُ لِرَسولِهِ اَحْمَدَ.


ترجمه فارسی

سپاس از آن خداوندی است که پادشاهی ستوده و مالکی پر مهر، صورت گر هر مولود و پناهگاه هر مطرودی است. گستراننده بستر زمین و استوار کننده کوهها و فرو فرستنده بارانها و آسان کننده نیازها است.

دانا و آگاه به همه رازها و درهم کوبنده پادشاهان و نابودکننده آنهاست. در هم پیچنده روزگاران و برگرداننده آنهاست. اوست که هر چیز را وارد دَور می نماید و از دور خارجش می گرداند. عطایش همه چیز را فراگرفته و ابرِ سخایش کمال یافته و فرو باریده و خواسته ها و آرزو را برآورده است. و (به حکمتش) ریگزارها را گسترد و به ریگ آراست.

ستایش می کنم او را، ستایشی که امتدادش بلند است؛ و یگانه اش می شمارم بدان گونه که (پیامبرِ) پر تضرّع و ابتهال یگانه اش می شمرد. و اوست خداوندی که امّتها را خدائی جز او نیست. آنچه که او استوار و مرتّب نمود کسی نیست که درهم ریزد.

محمّد را – به عنوان نشانه هدایت اسلام و پیشوای زمام داران ، و اصلاح گر توده ها و تعطیل کننده احکام (بتهایی چون) وَدّ و سُواع – فرستاد. او ابلاغ نمود و تعلیم فرمود (هر حکمی که لازم به بیان بود بدان) حکم نمود و محکم ساخت؛ و اصول اساسی را پایه گذارد و زمینه ها مهیّا ساخت، و بر وعده ها تأکید ورزید و انذار و بیم داد.

خداوند اِکرام را برای او پیوسته سازد و سلام را ملازم روانش گرداند، و آل و اهل بیت بزرگوارش را رحمت عطا کند، تا وقتی که کواکب می درخشد و بچه شتر مرغ می دود و ماه طلوع می کند و بانگی به گوش می رسد.

خداوند حفظتان کند. شایسته ترین اعمال را انجام دهید، و به مسیرهای حلال روید، و حرام را کنار افکنید و ترک گویید، به فرمان خدا گوش فرا دهید آن را به خاطر بسپارید و پیوند با خویشان را محکم نمایید، و مراعاتشان نمایید، و با هوسها مخالفت ورزید، و آنها را از خود دور کنید.

با اهل درستی و تقوا وصلت نمایید و از اهل لهو و آز ببُرید. این کسی که در پی وصلت با شماست از پاکزاده ترین آزادگان و شریفترین آنان، و شیرین آنان در (تبار و) خواستگاه.

آگاه باشید؛ که او اینک آهنگ شما را نموده، به حریم شما وارد گشته تا عروس گرامی شما را بگیرد و مهریّه اش را همان مهری قرار می دهد که رسول خدا، برای (همسرش) امّ سلمه قرار داده است، با اینکه این بزرگوار بهترین دامادی بود که فرزندانی را به ودیعه نهاد و آنچه را که خواست بدست آورد . و هر که به او همسر داد، دچار سهو و اشتباه نشد و بر آن که با او پیوند نمود خرده ای گرفته نشد و خسارتی ندید.

از خداوند برایتان مسئلت می کنم که پیوندتان را ستوده گرداند و امدادش را به شما مداوم کند و به هر یک را آن چه مایه صلاح کار و آمادگی برای سرانجام و معادِ اوست الهام نماید.

و ستایش همیشگی مخصوص آن ذات (یکتا)ست و مدح و ثنا از آنِ رسول او احمد.

نثار روح بلند امير المومنين صلوات

منابع
ابن ابی الحدید معتزلی. شرح نهج البلاغه، جلد 19. ص 140. 
محمد بن مسلم شافعی معتزلی. کتاب الطالب. ص 248.

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
آمار سایت
  • کل مطالب : 31
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 28
  • بازدید ماه : 27
  • بازدید سال : 47
  • بازدید کلی : 1,822